|
|
نوشته شده توسط : ولی غلامی
نوروز بر پایۀ بنیان های اسطوره ای خود، نشانی از پیروزی نهایی گرما بر سرما و روشنی بر تاریکی و نیکی بر بدی است.
نماد این پیروزی را در شخصیت حاجی فیروز یا آتش افروز و جشن های مربوط به فروهرها می توانیم ردیابی کنیم.
یکی از ایزدان و اسطوره هایی که با مساله ی پیروزی گرما بر سرما ارتباط دارد رپیثوین یا رپیهوین است. این اسطوره در اساطیر ایرانی ایزد گرما بخش آبهای زیر زمین در زمستان و نگه دارنده ریشه های گیاهان است.
در نگاه اسطوره ای بر این عقیده بودند که او آبها و ریشه ها را برای رسیدن به بهار از سرما و زمستان مصون نگه می دارد.
البته برخی معتقدند که اینها گروهی از ایزدان اند که زمستان به زیر زمین سفر می کنند و در آغاز بهار به روی زمین می آیند و با بازگشت خود به طبیعت جانی دوباره می بخشند. این اسطوره با باززایی و رستاخیز در ارتباط است.
رپیثوین در زبان اوستایی به معنای نیمروز است.
دکتر ژاله آموزگار نوشته است: رپیهوین نشان دهنده گاه آرمانی در فرهنگ ایران باستان است. برای مردمانی که در پس اندیشه شان سرمای آزار دهنده و مرگ آور نقش بسته است زمان نیمروز که خورشید گرما بخش در بالاترین پایگاه خود قرار دارد ارزش والایی دارد. در این گاه مقدس نیمروزی است که همه رخدادهای اسطوره ای روی داده است. اورمزد (اهوره مزدا) در گاه رپیهوین نیایش به جا آورد و آفرینش را در چنین زمانی آغاز کرد.
برای درک بهتر ماهیت اسطوره ای نوروز به این مساله و نکته مهم توجه کنیم که مردمان کهن میان آنچه در کیهان بزرگ رخ می داد با آنچه در وجودشان و زندگی شان رخ می داد همسانی می دیدند و همین همسانی موجب می شد که خود را مثالی کوچک از کیهان بدانند.
دیگر آنکه نوروز مصداق بارزی از مساله زمان مقدس در میان مردمان کهن است. زمان برای انسان کهن بسیار مهم بود. او گردش ماه و خورشید را می دید و زمان را می سنجید و گاه آن را مقدس می شمرد. و فراموش نکنیم که برای او ـ انسان کهن ـ همه آنچه در این جهان رخ می نمود مقدس بود و به نیکی دریافته بود که نوروز یکی از مقدس ترین زمانهاست.
:: برچسبها:
نوروز ,
مقدس ,
تاریخچه ,
ایران ,
عیدی ,
سبزه ,
اوستایی ,
مقدسترین عید ,
:: بازدید از این مطلب : 1404
|
امتیاز مطلب : 29
|
تعداد امتیازدهندگان : 8
|
مجموع امتیاز : 8
تاریخ انتشار : سه شنبه 15 فروردين 1402 |
نظرات ()
|
|
نوشته شده توسط : ولی غلامی
حداقل یک گلدان گل در خانه داشته باشید. بیشتر سکوت کنید و کمتر حرف بزنید. دست از راضی و خوشحال کردن آدمها بردارید.
خودتان را بیشتر دوست بدارید. خیلی بیشتر از هر کسی در زندگی برای خودتان یک همراه درست و حسابی پیدا کنید که غمتان را بخورد و دلش بند دلتان باشد. خودتان را از شر آدمهای سمی که جز تحقیر و احساس گناه و خودکمبینی چیزی برایتان ندارند خلاص کنید.
از پوستتان بیشتر مراقبت کنید. کتاب بخوانید. از کسانی که رنجاندید دلجویی کنید. از نقابهایتان چند تایی کم کنید. خودتان راحتتر خواهید شد. دست از محاکمه کردن و قصاص خود بردارید. از خطای خودتان بگذرید. کمتر خودتان را لعن و نفرین کنید. با رانندههای تاکسی برای پانصد تومان و هزار تومان تندی و پرخاش و فحاشی راه نیندازید.
خودتان را مسئول و متولی شادی و خوشبختی و رضایت همه آدمهای دوروبرتان از خود ندانید. کمتر بترسید و کمتر حساب و کتاب کنید. دل به دریا بزنید. اگر عاشقید حتما ابراز کنید.
از رابطههای مریض در هر شکلی که هست بیرون بیایید. حتی اگر عمرتان را حرامشان کردهاید.
پدر و مادرتان را همانجور که هستند بپذیرید و دوست بدارید. شما وظیفه تربیت و تصحیح آنها را ندارید.
کارهای نصفه و پروندههای باز را سامان دهید. گاهی اگر دلتان خواست بی ملاحظه به کالری و وزن و ترازوی دیجیتال از خوردن لذت ببرید. یک وقتهایی بیخیال امور دنیا شوید و تخت بخوابید.
زنی را به صرف زن بودنش تحقیر نکنید. روی زخمهایتان مرهم بگذارید و از کندن دملهای چرکین و خونآلود روزهای گذشته پرهیز کنید.
قبل از گفتن هر کلمه به برندگی و تیزی آن فکر کنید. بعضی کلمههای چاقوی زنجاناند. به خودتان رحم کنید.
:: برچسبها:
سال ,
جدید ,
نوروز ,
:: بازدید از این مطلب : 1303
|
امتیاز مطلب : 23
|
تعداد امتیازدهندگان : 9
|
مجموع امتیاز : 9
تاریخ انتشار : سه شنبه 15 فروردين 1402 |
نظرات ()
|
|
نوشته شده توسط : ولی غلامی
از بیست و پنجم اسفند، دیگر زمستان رفته و بهار سر زده بود. پنج روز آخر اسفند را «پنجه» میگفتیم که از قدیمترین زمان از روزهای پرمعنای سال بود، زیرا میبایست مقدمات آمدن نوروز را فراهم کند. این نوروز بههرحال و در هر خانه، ولو با مقداری گرفتاری، عادت شده بود و جزو حکم بود که امید تازه برانگیزد.
در کنار خانهتکانی، سایر نظافتهای گاهبهگاهی نیز که در طی سال نشده بود، میشد: چراغها و لامپاها، سماور و شیشههای پنجره و ظرفهای مس را میدادند سفید کنند. همهی گوشههای دوردست منزل رُفته میشد. رختهای بهاری را میشستند و روی بند میانداختند و آنگاه تهیهی خوراکیهای خاصّ نوروز بود.
شیرینی که بهآن «حلوا» میگفتند، البته از شهر آورده میشد، ولی این شیرینی پادزهری داشت که میبایست آن را در همان خانه تهیه کرد و آن عبارت بود از آنچه که در مجموع «آبکرده» میگفتند؛ یعنی میوههای خشک ترش و شیرین، چون آلو، قیسی، آلبالو، برگهی شفتالو و زردآلو که در آب خیس میشد.
از این «آبکرده» رسم بود که یک لیوان به هر مهمانی که وارد خانه میشد خورانده شود، زیرا فرض بر این بود که اشخاص با خوردن شیرینی و تنقلات گرمیشان میکند و نوشابهی خشک، آن گرمی را دفع خواهد نمود. بنابراین تغارهایی توی خانه بود مخصوص این کار و کمچهای روی آن که در آن میزدند و توی نیمکاسه یا لیوان برای تازهوارد میآوردند..
یک یا دو روز پیش از رسیدن عید، چاروادارهای زغالکِش -که از شهر میرسیدند- بارشان شیرینی و سورسات عید بود.
عطارها میدادند خرما و کشمش و نخودچی و انجیر و حلواهای ارزانقیمتی که از شیرهی انگور و مغز گردو درست میشد بیاورند که بهمصرف عید فقیرترها میرسید، زیرا آنها دسترسی به خرید حلوای اصلی نداشتند بنابراین این کاروان پیش از شب عید، کاروان مخصوصی بود.
علاوه بر آن، مقدار اضافهتری قند و چای و ادویه و پارچه با خود میآوردند: شیرینکنندهی کام و نونوارکنندهی کسانی بود که در دِه دستشان بهدهنشان میرسید.
شیرینی در زندگی مردمِ آن زمان اهمیّت بسیار داشت؛ زیرا خیلی کمتر از آنچه بدن احتیاج داشت، بهآن میرسید. به چربی (بهعلت وجود گوسفند) کم و بیش دسترسی بود ولی شیرینی جزو نوادر بهشمار میرفت. از این رو، وجود آن با عید و عیش و عروسی و سور وابسته بود.
پنج روز «پنجه» در خانهی ما کارهای عید تهیّه میشد. نخستین نشانهی عید با رسیدن نخستین شیر آغوز (ماک) که از صحرا میآوردند، آغاز میگشت. این شیر را کمی میجوشاندند که سفت میشد مانند ماست و آن را در اصطلاح محلّی «فله» میخواندند. طعمی نه ترش، بلکه روغنی داشت و بسیار خوشمزه و مقوّی بود. همان هفتهی اول زایمان، شیر بز را میشد بهاین صورت درآورد، بعد از آن دیگر بهمصرف ماست میرسید.
از شیر نخستین گوسفندانی که زاییده بودند «فله» برای اربابها فرستاده میشد؛ زیرا یمن داشت که روز نوروز «سفیدی» بر سر سفره باشد. ما خودمان گوسفند صحرایی نداشتیم، اما از گلهی خویشاوندان برای ما نیز آورده میشد.
رسم بر این بود که تشریفات عید بهبهترین نحو ممکن انجام گیرد. نوعی ماهیّت مذهبی پیدا کرده بود، یعنی رعایتش بههمان اندازهی مناسک مذهبی واجب شمرده میشد. آدابی که در کبوده بهکار میرفت، نسبت به آنچه من بعد در تهران دیدم، گمان میکنم که ریشهی قدیمیتر و دستنخوردهتر داشت؛ مثلاً ما هفتسین نمیشناختیم.
روز عید، چنانکه در سراسر ایران رسم است، شرط اول نظافت بود. همه میبایست بهحمّام رفته و نوترین لباس خود را در بر کرده باشند. زنها با زینتهایی بر خود. پدرم که همیشه نظیف و منظّم بود، لباس پاکیزهی خود را بهتن میکرد. در زمان من دیگر کت و شلوار بود. مادرم سراپا در لباس نو میرفت، نو نه بدان معنا که همان سال دوخته شده باشد، منظور آنست که از لای بقچه بیرون آمده و خیلی کم بهتن شده بود. بوی گل سرخ و بیدمشک که لای آنها خوابانده شده بود، میداد.
همه دم بهروشنی میزد، با چارقد سفید وال، چادر نماز سفید که خالها یا گلهای خیلی ریز داشت. تنها شلوار استثناء بود. من و خواهرم نیز نوترین لباسی که داشتیم میپوشیدیم. چه انتظار خوشی بود!
:: برچسبها:
مردم ,
زندگی ,
روشنی ,
نوروز ,
:: بازدید از این مطلب : 1328
|
امتیاز مطلب : 23
|
تعداد امتیازدهندگان : 10
|
مجموع امتیاز : 10
تاریخ انتشار : سه شنبه 15 فروردين 1402 |
نظرات ()
|
|
صفحه قبل 2 3 4 5 ... 15 صفحه بعد
|
|
|