نوشته شده توسط : ولی غلامی

پسرم درسش خوب نبود، تو مدرسه اذیتش می‌کردند، لاغر بود و عرضه هیچ ورزشی هم نداشت. من و زنم از اینکه این بچه اینقدر بی‌عرضه است خجالت زده بودیم.
گفتیم ازت حمایت می کنیم. تو می تونی.
کلاس ورزش ثبت نامش کردیم.
 بچه همه‌اش در ورزش سوتی می داد. بقیه مسخره اش می‌کردند.

بهش می‌گفتیم به تو باور داریم تو می‌تونی.
ازش هر جور می تونستیم حمایت می‌کردیم که موفق بشه اما هیچی به هیچی.

اون سالها به شرکتها خدمات مشاوره مدیریت می دادم و روی این موضوع کار می کردم که شرکت‌هایی که مدیرها شاکی هستند از ناتوانی کارمندها مشکل اصلی کارمندها نیستند.
 مشکل مدیر است.

چون مدیر واقعا کارمندهاش را قبول نداره. برای همین به خاطر این نگاهش، علیرغم همه تلاشی که می‌کنه و ظاهری تشویقشون می‌کنه اما در باطن کلا قبولشون نداره، برای همین کارمندها همیشه بهش وابسته هستند و به جایی نمی‌رسند.

به یکباره شک افتادم نکنه در مورد پسرم هم مشکل خود بچه نیست.
 مشکل از من است.
در خودم کنکاش کردم و دیدم آره، بر خلاف ظاهری که به بچه میگم تو می تونی و من از تو حمایت می کنم در باطن احساس می کنم ناتوان است.

اصلا برای همین حمایتش می‌کنم. در باطن و پس نهان وجودم باورش ندارم.
به زنم این دریافتم را گفتم.
اون هم خوب که درمورد خودش عمیق شد دید واقعا بچه را قبول نداره و برای خود بچه و توانش احترامی قایل نیست.

 اینجا بود که فهمیدیم اونکه که احتیاج به تغییر داره ما هستیم نه بچه.
 بعد فهمیدیم ما می خواهیم بچه موفق باشه چون پزش را بدیم چون بخشی از دارایی ما است

ناتوانی از ما است که بار خواسته خودمون و انتظاری که فکر می کنیم جامعه و اطرافیانمون از بچه های ما دارند به دوش اونها گذاشتیم.

 ناتوانی از بچه نیست که شبیه خواسته ی ما نیست

سعی کردیم تغییر کنیم. و اینجا بود که وقت گذاشتیم خود بچه را بشناسیم.
 چیزی براش نخواهیم ببینیم خودش چی می خواد

و تازه از اینجا بود که بچه مون را پذیرفتیم و از اینجا به بعد تازه شناختیمش و هر چی بیشتر خودش را شناختیم و باهاش آشنا شدیم بیشتر ازش خوشمون اومد. تازه پذیرای خود واقعیش شدیم.

بچه تازه از اینجا به بعد حمایت ما را حس کرد و پیشرفت کرد و الان زندگی موفق و خوبی داره.

ماجرا واقعی است. اما مربوط به زندگی من نیست. ترجمه بخشی از این کتاب است:

the habits of highly effective people
stephen r.covey

 و تجربه نویسنده در مواجه با فرزندش و آموزش اینکه چطور اولین مرحله برای کمک به دیگری، پذیرفتن و شناختش است





:: برچسب‌ها: مدرسه , پسر , جامعه , اطرافیان ,
:: بازدید از این مطلب : 1025
|
امتیاز مطلب : 70
|
تعداد امتیازدهندگان : 20
|
مجموع امتیاز : 20
تاریخ انتشار : سه شنبه 15 فروردين 1402 | نظرات ()
مطالب مرتبط با این پست
لیست
می توانید دیدگاه خود را بنویسید


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه: